بازدید امروز : 357
بازدید دیروز : 159
به نام خدا
می گفت : برای تکلیف وادای دین آمده ام.
می گفت : می پندارم صندلی سبز جذابیتی دارد که برای رسیدن به آن ،به هر ابزار ووسیله ای متوسل شوم می ارزد.
می گفت : دروغ نمی گویم ، واقعا برای ادای دین به همه ی همراهانم ، به همه ی اطرافیانم ، به همه ی آنهایی که برای موفقیتم وقت گذاشته اند ،پول خرج کرده اند ،محله به محله ، در هر مراسمی ، این مجلس ترحیم به آن مجلس ، این روستا به آن روستا ،از این خانه به آن خانه ،آخرتشان را خرج دنیایم کردند ، گاهی تا پاسی از نصف شب برایم برنامه ریخته اند ونماز صبحشان فوت شده است ، باید روزی ادای دین کنم باید تلافی کنم ،باید تکلیفم را انجام دهم وامدار عده ای شده ام که برای رضایتم وبه دست آوردن دل ائمه ی جماعات ، خطبا، دانشگاهیان ، مداحان، ورزشکاران و بازاریان خودرا به آب وآتش زدند ،افرادی که سینه چاک برایم وعده ها دادند ،برای شهر ،کشور وحتی جهان ،نظر کارشناسی بافتند ،به امید تفضلاتم هر شب وروز به تعداد بی شمار کوفته قل قلی ،آب گوشت وکباب عطا کردند .اگر ادای دین نکنم بر دوشم سنگینی می کند .
می گفت : باید تلاشم را مضاعف کنم تا بتوانم در رسیدن به مسئولیت جدیدم یعنی دست یابی به صندلی سبز مجلس عقب نمانم ،برای ادای تکالیف وانجام دیونم باید نهایت سعی ام را بکار برم تا آنهایی که مرا به آنجا می رسانند را راضی کنم ،تا آینده ای درخشان داشته باشم ،هرچه می توانم باید از رانت ها ازنفوذم استفاده کنم واعوان وانصارم را خشنود کنم البته بدانید که اینها مردم اند.
می گفت : هنوز اول راه است برای رسیدن به آرزوهایم باید از همه ی ظرفیتها استفاده کنم ،شعار که خرجی ندارد فعالیت دیگران را در پرونده ی سوابقم قرار می دهم، تابیایند مردم ورقبا آگاه شوند ،به هدفم رسیده ام ومقصود را در آغوش گرفته ام ،بهترین نویسنده ها ،بهترین طراحان ، بهترین کارگردانها ، بهترین کارشناسان ،بهترین کارچاق کنها را با وعد و وعید مأموریت می دهم .
می گفت : خدا هم با ماست ، هرچه می توانیم مظلوم نمایی می کنیم ، از الفاظ جذاب وزیبا استفاده می کنیم ،تا مقصد راهی نمانده ، سحر نزدیک است .
برایم غیر منتظره بود، نسبت به برخی ها ! چه فکر می کردم ،چه شد!
به او گفتم : وامدار شدن! شعار جذّاب! ادای تکلیف ودین! اینها دیگر چه صیغه ایست ؟
به چه قیمتی ؟ پس کو عمل ؟!پس مردم چه؟!دین در کجای این معرکه است ؟! ارزشها چه شد؟!
آیا واقعا مفاهیم ،رنگ عوض کرده اند ؟ آیا معیارها عوض شده است؟
آیا می ارزد؟!
رسیدن به یک صندلی ،آن هم از نوع بسیار داغ
رسیدن به یک صندلی ،آن هم از نوع مسئولیت آور
چرا افق دیدمان یک سو نگر است ؟ فقط دنیا را می بیند؟
چرا هستی را ناقص درک می کند؟
چرا آخرت را از دنیا جدا می کند؟
اصلا چرا باورمان به آخرت ...؟!!
داشتم ارزشها وعقایدمان را مرور می کردم که، حوصله اش سر رفت وگفت : باید برای سخنرانی انتخاباتی بروم .!
بار دیگر متعجب شدم ! تعجبی عمیق !!
برخی ،از مسلمانی ؛فقط اسمش را ! از ایمان ؛فقط پوستش را!
به کجا می رویم ؟ چرا؟
چرا از خود شروع نکنیم ؟
«یا ایّها الذین آمَنوا آمِنوا ...» (سوره ی نساء / آیه 136)
{ای کسانی که ایمان آورده اید ، ایمان واقعی بیاورید}.
من الله التوفیق - طالب پور
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
آوای آشنا
بایگانی
اشتراک